نگاهمان که به روبهرو است میبینیم چقدر راه مانده تا به آنچه میخواهیم برسیم. انگار راهی نیامدهایم و مقصد دورتر و دستنیافتنیتر از قبل است. شاید خستگی باعث شده نگاهمان کمی عوض شود و شاید هم نگاه متعالی به آینده ما را وادار میکند که راه طی شده را نادیده بگیریم و به چشممان نیاید.
اما وقتی به پشت سر نگاه میکنیم درست بر پله چهلم ایستادهایم. جایی که در نهاد آدمی قرابت نزدیکی با پختگی دارد. آدم که پا به ۴۰ میگذارد نه آنقدر جوان است که خامی کند و نه آنقدر پیر که کاری از دستش بر نیاید.
حالا انقلاب ما در آستانه این سن است، کارآزموده، پخته، توانا و پر امید. به سراغ محلات مختلف منطقه رفتیم تا بزرگترها که هم قبل را دیدهاند و هم بعد را، برایمان از محلهشان بگویند. شهرکهایی که خیلی وقت است دیگر پارهای از تنِ منطقه ۷ شهری شدهاند. عسگریه، ابوذر، ایمان، سیدی و طرق.
روایتگر: نجفی- شهروند محله عسگریه
شهرک زیر ۵۰ سن دارد. دوفاز قبل از انقلاب و بعد از انقلاب. یکی سال ۱۳۵۰ و دیگری سال ۱۳۶۶ که اتوبوسرانی به کارمندان خودش واگذار میکند. عسگریه قبل آن روستای کوچکی است که یک قنات دارد و یک باغ انگور با خوشههای آویز انگور عسگری که در کنارش یک روستای چند خانواری کوچک خالی از سکنه قرار دارد و چشمهای به همین نام که باغ میم را از آن سیراب میکند.
این روایت نجفی ساکن محل عسگریه است از محله زندگیاش. او میگوید: در فاز یک بیش از ۴۰۰ قطعه ۱۵۰ متری واگذار شده است. در فاز ۲ هم همین مقدار بوده است که افراد زمینها را در دو قطعه ۷۵ متری میساختند.
وقتی هم شهرک را میسازند به خاطر همان درختان انگور عسگری به محله عسگریه معروف میشود. ما از ابتدا هیچ امکاناتی نداشتیم. آب و گاز نداشتیم. برق نداشتیم. یک چاه آخر شهرک داشتیم که آب تلخ داشت.
عسگریه قبل آن روستای کوچکی است که یک قنات دارد و یک باغ انگور
آب از چاه بود. گاز و تلفن و آسفالت و جدول نداشتیم. فضای سبز اصلا نداشتیم. تقریبا ۱۵ سالی است که شهرک گاز دارد. کال مجاور شهرک از انتهای سیدی تا انتهای شهرک عسگریه است. تا سال ۹۴ حدود ۳ سالی طول کشید تا بازسازی و تکمیل شود.
محله یک مسجد دارد که کلنگ شروع به ساخت آن سال ۶۰ زمانی که آقای صابریفر، شهردار مشهد بوده است، میخورد. با کمک مردم چهار دیواری این مسجد ساخته میشود و تا ۱۳۷۰ همانطور باقی میماند.
از سال ۷۰ با خودیاری مردم بازسازی میشود و در طی ۳ سال بنای آن تکمیل میشود. شهرک عسگریه اوایل یک مدرسه دارد که با توجه به مساحت آن را به دو قسمت دخترانه و پسرانه تقسیم میکنند.
مدرسه ابتدایی پسرانه شهید رحمانی پور سال ۶۳ افتتاح شده است. مدرسه دخترانه شاهد از ابتدایی تا هفتم را دارد و البته الان دو مقطع دبیرستان را دارد. شهرک حدود ۶ هزار نفر جمعیت و فقط یک پایگاه بهداشت دارد که زیر نظر پایگاه بهداشتی و درمانی شهرک ابوذر است.
کمتر از ۱۰ سال است که این محدوده جزو محدوده شهری مشهد شده است. محله مان ۸ شهید دارد. شرکت نفت و اتوبوسرانی و فرودگاه و اراضی جهاد کشاورزی دور تا دور ما قرار گرفتهاند.
اگر زمینهای جهاد کشاورزی مسیر ما را قطع نکرده بود زمین عسگریه میتوانست ادامه داشته باشد و تا طرق برود، اما دیوار جهاد کشاورزی جلو راهمان را سد کرده است. بزرگراه جاده بینالمللی ورودی مشهد از مقابل عسگریه میگذرد. قبلا پل سلام نبود. از ابتدای مشهد تا پلیسراه باغچه حدود ۱۰ سال است، بازسازی شده است.
روایتگر-هوشمند، مؤسس درمانگاه امام هادی
سیدی حالا دیگر بزرگتر از آن شده است که ختم به یک محله شود. چندین محله در دل منطقه سیدی خودشان را جا کردهاند که هوشمند بخشی از تاریخ این محلات را برای ما روایت میکند: در ۴۰ سال قبل سیدی کوچک بود. آب و برق و گاز و تلفن هیچی نداشت.
از حدود سال ۵۳ مردم به سیدی آمدند. ما سال ۵۴ آمدیم اینجا. قبل از ما چند تا کارخانه و انبار آهن فروشی بود. سرچهارراه بیست متری، کارخانه ویلا بود. چند تا کارخانه دیگر هم بود.
خانوادهها به ۵۰ نفر نمیرسیدند. محدوده قدیم سیدی از کارخانه ویلا و حمام تا آخر خیابان پاسگاه است که حالا به آن شهید دائی میگویند. قائم و المهدی بعدها به وجود آمد. زمانی که شهرداری به کارگرانش زمین داد ۳۵ متری به وجود آمد و انقلاب که شد ساختند.
یک روز استاندار را دعوت کردیم. آن زمان حبیبی استاندار بود. خدا رحمتش کند، تازه فوت کرده است. ما شورای محلی بودیم که ۲ ساعت او را آوردیم. دوساعت تمام منطقه را دور زد و بعد هم در مسجد قمربنیهاشم سر ۲۰متری توقف کرد.
از هر اداره یک نفر را آورده بود. همه مشکلاتمان را به او گفتیم. پرسیدیم کی گاز میآید؟ گفت مثلا ۴ سال دیگر. همه اینها مال آن زمان بود که مشکلات ما را مرتفع کردند. شهردار صابری فر به منطقه ما خیلی کمک کرد.
سال ۶۰ بود که آمد. آن زمان زمینهای سیدی ارزان بود. آب با تانکر میآوردیم و میخوردیم. حتی حمام را با تانکر آب میکردیم. یک آدم خیری که خودش کاسب بود. هم سازمان آب سیدی بود و هم حمام را درست کرده بود. من تانکر داشتم.
روز جمعه ۵ تانکر آب میآوردم که ۳۵۰ تومان میشد. درآمد حمام به ۲۵۰ تومان نمیرسید. ولی او این کار را میکرد تا مردم بیحمام نباشند. یک حمام در تمام آن منطقه وجود داشت و السلام.
کلنگ درمانگاه امام هادی را ۲۵ سال قبل زمین زدیم. قبل از آن هیچ مرکز درمانی دیگری در محله نبود. الان چند درمانگاه دیگر هم داریم. ما از نفت استفاده میکردیم. یک بدبختی داشتیم.
کلنگ درمانگاه امام هادی را ۲۵ سال قبل زمین زدیم. قبل از آن هیچ مرکز درمانی دیگری در محله نبود
هر روز یک تانکر نفت میآمد و به مردم یک گالن نفت میدادیم تا روز دیگر که تانکر بیاید و بین مردم تقسیم شود. سال ۶۷ گاز آمد. نعمتی که مردم را از سختی راحت کرد. چند سال بعد از آمدن حبیبی آسفالت کردند.
زمان شاه یک آسفالت کشیده بودند تا سرپل. خواهر شاه میخواست هنرستان شهید چمران را افتتاح کند. شبانه ریختند و تا آنجا را آسفالت کردند. بقیهاش مانده بود. چند سالی همان طور بود تا بعد از انقلاب بالاخره آسفالت شد.
خدا را شکر هفت، هشت ماه پیش یک آسفالت خیلی خوب دیگر کردند. مدرسه سیدی اولین مدرسهای بود که ساخته شد و بعد از آن مدرسه دخترانه در شهید دایی ساخته شد. نمیدانم الان چند تا مدرسه دارد.
شاید ۵۰ تا مدرسه داشته باشد. مدرسه خانم زابلینژاد و مصلی نژاد مدارس خوبی هستند. ما قبلا هیچ امکاناتی نداشتیم الان چند بانک در محدوده سیدی داریم. بولوار صبا را خودم پیشتاز شدم.
شورای محلی بودم. مردم حرف ما را میخوانند. از مردم رضایت گرفتم تا شهرداری جای خانههایشان به آنها زمین بدهد تا بتواند این مسیر را باز کند و این بولوار ساخته شود. حدود ۱۵ سالی میشود که این بولوار پا گرفته است. اولین مساجد سیدی؛ قمربنیهاشم و، ولی عصر است که مردمی ساخته شدهاند.
روایتگر: هادی، شهروند منطقه طرق
اگر بخواهیم تاریخ طرق را دقیق روایت کنیم آنقدر حرف برای گفتن هست که میشود چند شماره برایش نوشت. اما هادی از ریشسفیدان و امنای محله است که پدرش هم زاده و بزرگ شده طرق است، خوب یادش هست محلهای که خیلی دوستش دارد چه تاریخی را پشت سرگذاشته است.
او میگوید: زمان قبل از انقلاب وضع طرق اینطور نبود. برق یک شعله بیشتر نبود. مثل امروز نبود. سوخت نبود. بیشتر منازل با سوخت چوب بودند. نفت خیلی کم بود. به ویژه در وقوع انقلاب که یک شعبه نفت بیشتر طرق نداشت.
مردم وسایل برقی نداشتند. بعضی خانهها یخچال و تلویزیون نداشتند. بعضیها به خاطر حرام بودن تلویزیون نمیخریدند که بعد از انقلاب خریدند. ما بعد از انقلاب شورای اسلامی طرق بودیم.
وسایل برقی آن موقع سهمیهبندی بود و ما توزیع میکردیم. مردم خیلی محروم بودند. کارخانه قند، چغندر تُنی پنج قران خالی میکردند. کمکم شد دو تومان. زنها در صحرا کار میکردند.
کشاورزان هرچه زحمت میکشیدند به جایی نمیرسیدند. همه چیز وارداتی بود و کسی از کشاورز خودمان چیزی نمیخرید. میوهها و گوشتهای اسرائیلی و آمریکایی میآمد. دنبههای چرخی میآمد که میگفتند از جنگ جهانی دوم مانده است و به ایران وارد میشد.
هویدا آن زمان یک سخنرانی کرد که چرا کشاورز زحمت بکشد، ما همه چیز را وارد میکنیم. از سیبزمینی تا میوه. آن موقع هکتارها سیب کاشتیم که کسی نمیخرید. پدرم کشاورز بود یک کامیون سیب داشت که میگفت کیلو ۲ تومان میخرند.
ببرم شهر، کرایهاش در نمیآید. همینجا میدهم گاوها بخورند. گندمها روسی بود، خوب نبود. الان تولیدات کشاورزیمان ده برابر زمان شاه است. طرق آن زمان تا کلاس ششم داشت و بعدش باید ترک تحصیل میکردیم.
دخترها ازدواج میکردند و پسرها دنبال کار میرفتند. بعد از انقلاب دست به دست هم دادیم و چند مدرسه ساختیم. الان طرق دانشآموخته زیاد دارد. از دکتر گرفته تا مهندس عمران.
طلبههای در سطح بالا داریم. دانشگاهی زیاد داریم و فقط دانشگاه نداریم. اصلا قابل مقایسه با قبل نیست. تلفن نداشتیم. یک تلفن عمومی داشتیم که پنج قران و بعد یک تومانی شد. زمان جنگ همان را تلفن راه دور کردیم.
بعدها مخابرات تأسیس شد. بعد برای خانهها تلفن کشیدیم. گاز نداشتیم که سال ۶۰ گاز به اینجا رسید. از همه شهرکها زودتر گاز به اینجا آمد. کوچهها خاکی بود. زبالهها را توی محل میریختند. بهداشت صفر بود.
حمام عمومی بود. ستاد عمران تشکیل دادیم که به مسائل بهداشتی رسیدگی کند. طرق بعد از انقلاب همراه با دیگر مناطق حاشیه منطقه ۱۳ شد و جیرهبندی بقیه مناطق را ما هم داشتیم.
سیمان، برنج، روغن و دخانیات. از حدود سال ۷۶ طرق رسما جزو شهر شد. ۴۰ سال پیش یک خیابان صاحبالزمان داشتیم و یک، ولی عصر که کمعرض بودند. بقیه زمینهای کشاورزی بود.
الان وسعت پیدا کرده و خیابانها بیست متری شده است. الان با اینکه خیابانها زیاد شده است، ولی هنوز به تعداد شهدای محلهمان کوچه و خیابان نداریم که به نامشان کنیم. بالای ۱۰۰ شهید داریم که در هر ۱۱ مسجد طرق عکس چندتایشان هست.
اولین مسجد که قرنها قدمت دارد؛ مسجد شهید بهشتی است. بعدها مسجد صاحبالزمان به وسیله شهید محمد طویلی ساخته شده است. بعد هم مسجد امام حسین و حضرت اباالفضل و دیگر مساجد.
سد قدیمی طرق مربوط به زمان نادر است. سد جدید طرق را بعد ساختند. قبل از انقلاب چند تا اتوبوس بود که به مشهد میرفت. راهها خراب و اتوبوسها قدیمی و تردد دشوار بود. الان شهرک بالای چهل هزار جمعیت دارد.
آن زمان بهداشت و دکتر نبود و چقدر بچهها میمردند. الحمدلله الان دوتا درمانگاه شبانهروزی داریم که بهترین پزشکان را دارند. چند خانه بهداشت داریم که هم آموزش دارند و هم به مسائل بهداشتی رسیدگی میکنند.
چند سالن ورزشی داریم که در حال گسترش هم است. خود فرودگاه زمان انقلاب ۳ هواپیما چهارموتوره آمریکایی بود که سر ساعت مشخصی میآمدند. در زمینهای کشاورزی که بودیم وقتی یکیشان بلند میشد میگفتیم الان نزدیک ظهر است.
بعدش مؤذن اذان میداد و صدا همهجا میپیچید. یا حتی همین هوا نیروز اینقدر هواپیما نداشت. حالا ببینید روزی چند پرواز اتفاق میافتد؟ وقتی بچه بودم در کارخانه قند کار میکردم.
اگر یک قسمتی از دستگاهها خراب میشد به ایرانیها اجازه نمیدادند که بخواهند آن را درست کنند. باید آمریکاییها میآمدند و تعمیر میکردند یا باید لوازم را میفرستادیم. ما حق نداشتیم دست بزنیم.
پدرمان را در میآورند. الان در طرق مخترع داریم. یک صندوق قرضالحسنه داریم که بهترین کمک را به مردم منطقه و خارج از آن میکند.
روایتگر:جهان تیغ- شورای اجتماعی محله ایمان
محله ایمان انگار با پیروزی انقلاب پا میگیرد. تاریخش چهل ساله است. جهانتیغ جزو اولین افرادی است که به اینجا میآید و داستان جالبی از تاریخ این محله برایمان میگوید: اینجا قبل از سال ۵۸ قبرستان ماشینها بود. گرچه ماشین اسقاط و اوراق که از سطح شهر جمع میکردند اینجا میآوردند. حتی خاکهای خرابیهای دور حرم را هم اینجا روی هم میریختند که تپه تپه شده بود. آن زمان اینجا یک زمین وسیع بود.
یک نفر زمینها را قطعهبندی میکرد. نفری صد تومان میگرفت و به مردم واگذار میکرد. کسی برای زمین اینجا پولی نمیداد. شایع شده بود که امام گفته زمینهای بعد جاده را میتوانید بگیرید و بسازید و مردم به این سمت هجوم آوردند.
بعدها ارتش پشت محله را خندقی حفر کرد که حق ندارید از اینجا به اینطرف را بسازید و کسی هم آن طرفتر نرفت و محله محدود به همین سه خیابان ۳۵ متری و ۱۲ متری و ۱۰ متری شد.
در گذر زمان محله اسمهای مختلفی داشته است. قبلا آن طرف جاده، اراضی مفتآباد بود که اسمش به اینجا هم سرایت کرد. من در شهرداری خیلی پیگیر شدم تا برایش نام دیگری بگذارم.
بعدها به نام کوی شهید منتظری بود. سپس ما ۳ اسم به شهرداری پیشنهاد دادیم که از بین آنها محله ایمان انتخاب شد. حتی مجتمع اطلس زمین آموزشی بود. قبلش انبار آهن آستان قدس بود.
بعدها آنها فروختند و جایش مجتمع ساختند. ما برای هر موردی که درخواست داشتیم با سازمانهای مختلف نامهنگاری کردیم. خانه ساختیم، ولی خارج از محدوده بودیم. شهرداری کاری نداشت و مأموران آستان قدس مدام میآمدند تا خانههایمان را خراب کنند.
۳۵ خانواده بودیم. نامه نوشتیم به آیتا... مرعشی. ایشان پاسخ داد هر کس زمین بایری را آباد کند، صاحب ملک است. دیگر کسی به ما کاری نداشت. تازه آن موقع هیچ امکاناتی نداشتیم. آب و برق نداشتیم.
خاکی بود. با تانکر برایمان آب میآوردند. مجوز چاه را گرفتیم و کنار پل حافظ یک چاه حفر کردیم تا مردم منطقه از آن استفاده کنند. آن زمان سطح آب بالا بود و حتی یک سال آب سرریز کرد.
هر خانهای ۴ هزار تومان گرفتیم و لولهکشی کردیم. بعد رفتیم سراغ برق. ستون برق خواباندند. خانهای ۲ هزار تومان برای کنتور گرفتند. بعد دنبال سند رفتیم. آنقدر رفتم و آمدم تا سند گرفتم.
مدرسه هم نداشتیم. مسیر برای بچههایمان دور بود. رفتیم شهرداری طرقبه و یک مدرسه به نام طالقانی ساختیم و تحویل آموزش و پرورش دادیم. سال ۶۰ دنبال مسجد راه افتادم.۴۰۰ متر زمین بود که ساختیم.
محلیها خودشان شروع کردند. بعضی کارگری کردند و بعضی مصالح دادند. بیشتر نامهای اینجا را من انتخاب کردهام. چون در کارهای اداری سردمدار بودم. نام مسجد را امام خمینی گذاشتم.
برای پایگاه بسیج چند اسم انتخاب کردم که موجود بود. آخر شد شهید قدوسی که الان به همین نام است. آن زمان المهدی تا چهارراه ۳۵ متری بیشتر نبود. بعدها زمینهای بعد از چهارراه را استانداری به مردم داد. بعد هم ساخت و ساز شد. بعد باغ سیدی تا اول خلج ساخته شد. مردم کم کم به سمت صبا رفتند و آنجا هم مسکونی شد.
روایتگر:رضایی، امام جماعت محله ابوذر
پیاش زمان قبل از انقلاب ریخته شده است، ولی اتمام و واگذاریاش موکول به بعد از انقلاب میشود. دو فاز دارد. فاز ویلاییها و فاز آپارتمانها که انگار همزمان بهره برداری شده اند.
آپارتمانها و فضای سبز و درختان چنان با هم مسالمت آمیز در هم آمیختهاند که باور میکنی زمانی به خاطر زیبایی و هماهنگیاش به آن پاریس کوچولو میگفتهاند. شهرک حالا شاید دیگر آن نونواری چهل سال پیش را ندارد و چروک به پیشانی ساختمانهایش افتاده، اما همچنان استوار و پابرجاست.
رضایی برایمان از زندگی در شهرک میگوید: امام جماعت مسجد شهرک هستم.۲۰ سالی است. شهرک ۱۰ سال بعد از افتتاح جزو محدوده شهری میشود. ابوذر قبل از انقلاب ساخته میشود، ولی با پیروزی انقلاب نیمهکاره میماند.
آستان قدس بقیهاش را میسازد و تحویل آموزش و پرورش میدهد. بسیاری از کسانی که اینجا هستند، آموزش و پرورشی بودهاند. بعضی هنوز هستند و بعضی رفتهاند. اوایل ۵۹ آپارتمانها را تحویل میدهند.
از ابتدای افتتاح دبستان دخترانه و پسرانه داشته است. الان دبیرستان دخترانه هم دارد. بعدها که مردم برای مسائل مذهبی میمانند یک زمین خالی را مهدیه میسازند و همانجا مسجد امام خمینی را بنا میکنند که تنها مکان مذهبی محله ابوذر است.
سال ۶۰ مرحوم طبسی آن را افتتاح میکنند. زمین کاربری فرهنگی، ورزشی داشته است که سرانجام خود تربیت بدنی سالن حاضر را میسازند. اینجا ابتدا شورای عمران داشت. آب در اختیار خودشان بود.
برق را باید خودشان تأمین میکردند. کارها از طریق شورا پیگیری میشد. برای آب چاه داشتهاند. بعدها که شهر میشود شهرداری از آنها تحویل میگیرد. به احتمال زیاد شهرک هیچ وقت مشکل سوخت نداشته و از همان اول گازکشی شده است.
یک خانه بهداشت داریم، ولی درمانگاه نداریم. البته تا مدتها حتی داروخانه نداشت. با سختی تمام داروخانه آوردیم و آن را نگه داشتیم. حدود ۱۰ سال است. آسفالت مجموعه از اول بهره برداری آن است، اما نیاز به تعمیر دارد.
۱۰ سالی است که بولوار صبا ساخته شده و به ابوذر وصل شده است. منطقه صبا قبلا اراضی کشاورزی بود. مردم گرفتند. کم کم قطعه بندی کردند و یک قسمتی را به کارگران شهرداری واگذار کردند. همانطور پیشروی کرد تا به ابوذر رسید.
*این گزارش سه شنبه ۱۶ بهمن سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۱ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.